نفاق سبز و نظریه دستکش مخملی در دستی آهنین (1)
انقلاب اسلامی در میان شگفتی جهانیان و به ویژه دنیای غرب به پیروزی رسید و با پایداری در برابر همه سختی ها به بالندگی خود ادامه داد.ابرقدرت ها برای جلوگیری از وقوع انقلاب اسلامی در ایران بسیار تلاش کردند ولی از آنجا که
نویسنده: دکتر مظفر نامدار(1)
جستارهایی پیرامون مبانی پروژه فتنه ها و شورش های مخملی در جمهوری اسلامی
خشونت ولی گسترده بیش از روش های دیکر مورد توجه قرار گرفت که از آن به نام های انقلاب مخملی یا انقلاب رنگی نیز یاد شده است.
این مقاله در نظر دارد آشوب ها یه به اصطلاح جنبش های کاذب پس از انقلاب اسلامی را بررسی کرده و پیشینه اینگونه حرکت ها را در دیگر نقاط جهان واکاوی نماید.
واژگان کلیدی:انقلاب اسلامی، آشوب های خیابانی، ادبیات اقلیت، انقلاب مخملی، رفولوسیون.
انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احکام تبتدع، یخالفُ فیها کتاب الله، و یتولى علیها رجال رجالا على غیر دین الله.فلو أَن الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف على المرتادین، و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عَنه السن المعاندین.و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه، و ینجو الذین سبقت لهم من الله الحسنى.
آغاز پیدایش فتنه ها پیروی از هواهای نفسانی و بدعت هایی است که گذاشته می شود.در آن [فتنه ها وبدعت ها]با کتاب خدا مخالفت می شود و بر پایه آن، مردانی مردان دیگر را یاری و پیروی می کنند.اگر باطل [به طور صریح چهره می نمود و]باحق در آمیخته نمی شد، حق جویان آن را می شناختند و اگر حق از پوشش باطل خالص می گشت زبان دشمنان از آن کوتاه می شد.اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را می گیرند و با هم می آمیزند و در این هنگام است که شیطان بر دوستانش مسلط می گردد وکسانی که خداوند به آنها سابقه نیکو داده نجات می یابند.
این روایت مبارک گویی توصیف زمانه ماست .نمی خواهم عرض کنم که در فضای فعلی چه کسی یا کسانی اهل فتنه و بدعت هستند و چه کسانی از آن مبرا می باشند، اما وقتی فتنه و بدعت کنار هم می نشینند تصمیم گیری و عمل کردن را بسیار پیچیده و مشکل می سازند زیرا همساز شدن این دو پدیده شوم، پدیده سومی را به وجود می آورد که مولای متقیان در خطبه (38)نهج البلاغه از آن تحت عنوان شبهه یاد می فرمایند:
و انما سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق.فاما اولیاءاللّه فضیاؤهم فیهاالیقین، و دلیلهم سمت الهدی.و اما اعداءاللّه فدعاؤهم الضلال.و دلیلهم العمی، فما ینجو من الموت من خافه، و لا یعطی البقاء من احبه.
شبهه را از این شبهه نامیدند که به حق شباهت دارد.اما اولیای خدا چراغشان در فضای شبهه، یقین و راهنمایشان راه هدایت است و دشمنان خدا در شبهه به ضلالت فرا می خوانند و راهنمایشان کوری است.
تردیدی نیست که در معارف دینی شیعه، مطمئن ترین مفر گریز از آشوب های مثلث فتنه، بدعت و شبهه دست آویختن به دامن ولایت و چنگ زدن به ریسمان راه هدایت است.به نظر می رسد نزدیک به دو دهه است که دشمنان انقلاب اسلامی تلاش می کنند به نوعی ملت ما را در سیطره این مثلث شوم اسیر سازند و از این راه به آرزوی دیرینه خود که شکست انقلاب اسلامی است نایل گردند.
در انتخابات دهم ریاست جمهوری و حماسه حضور(40)ملیونی مردم در پای صندوق های رأی می رفت که برای همیشه، امید دشمنان برای استفاده از این مثلث شوم به نا امیدی تبدیل شود اما ناگهان دست جهل و خیانت از آستین نفاق جدید برآمد و فضا را به گونه ای دیگر مخدوش کرد؛ چرا؟ آیا آشوب های سازماندهی شده در فضای دلنشین بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری یک اتفاق از پیش سازماندهی نشده و ناخواسته بود؟ آیا هیچ برنامه و جریانی در داخل و خارج و هیچ سازمانی در پشت این اتفاقات وجود نداشت؟ آیا بازیگران این صحنه، در هر رده و مقام و منزلتی، در یک فرآیند ناخواسته گرفتار شدند ؟
به نظر می رسد ساده لوحانه ترین داوری پیرامون این رخدادها که ارکان نظام جمهوری اسلامی را نشانه رفته است آن است که چشم خود را ببندیم و بگوییم انشاءالله که گوسفند بود نه سگ!اما این داوری چیزی از خبث یا جهل یا نفاق یا برخورد نفسانی و یا قدرت طلبی کسانی که آتش این فتنه، بدعت و شبهه را روشن کردند، نمی کاهد آنها با دروغ پراکنی، ایجاد جو عدم اعتماد، شایعه پراکنی، دعوت مردم به ریختن در خیابان ها، آتش زدن اموال عمومی و شخصی، ارتکاب قتل و غارت و اتلاف نفوس مردم، می خواستند به جمهوری اسلامی آسب برسانند.
اگر چه ممکن است فعلا با هوشیاری مردم و اقتدار نظام جمهوری اسلامی سرچشمه شعله های این فتنه به ظاهر خاموش شده باشد اما این به معنای حل معضلاتی که نزدیک به دو دهه است نظام ما با آن دست و پنجه نرم می کند، نیست.ما نیاز جدی به کالبدشکافی وقایع دو دهه اخیر در حوزه تحولات نظریه های سیاسی، جنبش های اجتماعی نوین و دگرگونی های فرهنگی داریم.
اکنون عده زیادی، که بخشی از آتش بیاران این معرکه بودند، سعی می کنند با عادی سازی این آشوب ها و زدودن اتهامات کودتای مخملی، جنبش های کاریکاتوری، نفاق سبز، نفاق مخملی و...به نوعی این پدیده شوم را از بررسی وکالبد شکافی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دور نگه دارند تا دوباره در فرصتی دیگر با رفع نقاط ضعف خود به میدان بیایند.
نظام ما چندین بار گرفتار این خطای تاریخی شد اما به درمان دردهایی نپرداخت که اگر همان ابتدا به آنها پرداخته می شد تبدیل به درد های مزمن نمی گردید.بار اول در دهه (60)زمزمه ظهور جریانات انشعابی در درون نیروهای انقلاب شروع شد و تقابل ها به پذیرش قطعنامه (598)، جریانات استعفای نخست وزیر و بازنگری در قانون اساسی انجامید؛ ما در شرایط خاصی قرار گرفتیم و رحلت امام(س)، بازنگری قانون اساسی و حذف نخست وزیری موجب گردید تا بخشی ازمباحث بنیادی که باید در همان دوران گفته می شد در هاله ای از ابهام و تقدس به دوران بعد منتقل شود و ما نتایج آن را در این انتخابات ببینیم.افراد و جریانانی که باید به درستی و مبتنی بر اسناد و مستندات متقن و موثق مورد نقد و ارزیابی قرار می گرفتند خود را زیرکانه از زیر بار این نقد خارج ساخته و با هاله ای از تقدس ومظلومیت به انتظار
نشستند و به گفتمان جهانی مسلمانان که شعبه ای از گفتمان جهانی اسلام و مسلمانان میانه روی ساخته امریکا و انگلیس درغرب بود، مشغول شدند.سابقون فراموش کردند که در سالهای (66 و67)چه چیزی باعث نوشیدن جام زهر توسط امام راحل و پذیرش قطعنامه و استعفای نخست وزیر و بازنگری در قانون اساسی شد و نسل های بعدی هم در این مورد چیزی در تاریخ نخواندند تا معرفتی حاصل کنند.
بار دوم وقایع پس از انتخابات دوم خرداد سال (1376)، یعنی یک دهه بعد از رخداد اول بود که مصیبت های زیادی برای نظام جمهوری اسلامی ایران به بار آورد اما در آنجا نیز کسانی با عادی سازی وقایع و ایجاد جنبش های کاذب اجتماعی فرصت کالبد شکافی پدیده کاذب جنبش دوم خرداد را در هاله ای از ابهام نگه داشتند و نتیجه این غفلت را نیز در انتخابات دهم ریاست جمهوری، یعنی دقیقا یک دهه بعد، دیدیم.عجیب است که بازیگران تمامی این صحنه ها از جریان خاص و افراد شناخته شده ای هستند.
اکنون ما در معرض دو سئوال اساسی قرار داریم: آیا قرار است در هر 10 سال یک بار نظام جمهوری اسلامی گرفتار نوع مشابهی از جنبش های کاذب اجتماعی باشد؟ آیا هیچ کدام از این رخدادها به هم ارتباطی نداشتند و در پشت آنها هیچ نظریه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ای وجود ندارد؟
برای اینکه جسارت پرداختن به این دو سئوال را پیدا کنیم فی البداهه باید خود را از سیطره گفتمان های رسمی در حوزه عادی سازی فتنه ها و آشوب هایی شبیه به آنچه که در این دو دهه در کشور ما به وجود آمد رها سازیم، زیرا این عادی سازی از پیش، دو نتیجه ناخواسته و از
قبل طراحی شده را بر ما تحمیل می کند؛ اولین خصلت این گفتمان ها منطق نما بودن آنها است.مقدمات و نتایج بگونه ای کنار هم چیده می شود که داوری های از پیش تعیین شده ای به همراه می آورد و این نتایج به سختی مورد تردید قرار می گیرد و این همان چیزی است که من از آن تحت عنوان عادی سازی رخدادها یاد می کنم.خصلت دوم این است که ادبیات اقلیت فتنه انگیز و آشوب طلب به طرز زیرکانه ای در دهان اکثریت تکرار می شود و ناخواسته ادبیات اکثریت می گردد.
این مسئله باعث می شود که با ایجاد گسست بین محتوا و بیان، ریشه ها و سرچشمه های اصلی فتنه ها و آشوب پنهان گردد و به حالت عادی درآید.برای درک این مسئله در قسمت های بعد تلاش می کنیم که شیوه عادی سازی رخدادها را در وقایع اخیر تا حدودی تبیین نماییم.
چکیده
انقلاب اسلامی در میان شگفتی جهانیان و به ویژه دنیای غرب به پیروزی رسید و با پایداری در برابر همه سختی ها به بالندگی خود ادامه داد.ابرقدرت ها برای جلوگیری از وقوع انقلاب اسلامی در ایران بسیار تلاش کردند ولی از آنجا که کوشش هایشان به سرانجام نرسید، به این فکر افتادند که با کمک ایرانیان سرسپرده غرب، انقلاب را از مسیر اصلی منحرف کرده و نظام مورد نظر و دست نشانده خود را در ایران روی کار بیاورند.غربگرایان ایرانی از دو دهه گذشته تا کنون بیش از پیش این تئوری را دنبال می کنند.آنها با پیروی از روش هایی که پیش از این در دیگر نقاط جهان، به ویژه اروپای شرقی به پیروزی رسیده، در پی دستیابی به آرمان های اربابان غربی خود هستند. برای رسیدن به این آرمان، اعتراضات بدونخشونت ولی گسترده بیش از روش های دیکر مورد توجه قرار گرفت که از آن به نام های انقلاب مخملی یا انقلاب رنگی نیز یاد شده است.
این مقاله در نظر دارد آشوب ها یه به اصطلاح جنبش های کاذب پس از انقلاب اسلامی را بررسی کرده و پیشینه اینگونه حرکت ها را در دیگر نقاط جهان واکاوی نماید.
واژگان کلیدی:انقلاب اسلامی، آشوب های خیابانی، ادبیات اقلیت، انقلاب مخملی، رفولوسیون.
مثلث فتنه، شبهه و بدعت و پدیده جنبش های کاذب اجتماعی در دو دهه اخیر
مولای متقیان امام علی بن ابیطالب (ع)، در خطبه(50)نهج البلاغه پس از پایان جنگ صفین وماجرای حکمیت می فرماید:انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احکام تبتدع، یخالفُ فیها کتاب الله، و یتولى علیها رجال رجالا على غیر دین الله.فلو أَن الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف على المرتادین، و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عَنه السن المعاندین.و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه، و ینجو الذین سبقت لهم من الله الحسنى.
آغاز پیدایش فتنه ها پیروی از هواهای نفسانی و بدعت هایی است که گذاشته می شود.در آن [فتنه ها وبدعت ها]با کتاب خدا مخالفت می شود و بر پایه آن، مردانی مردان دیگر را یاری و پیروی می کنند.اگر باطل [به طور صریح چهره می نمود و]باحق در آمیخته نمی شد، حق جویان آن را می شناختند و اگر حق از پوشش باطل خالص می گشت زبان دشمنان از آن کوتاه می شد.اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را می گیرند و با هم می آمیزند و در این هنگام است که شیطان بر دوستانش مسلط می گردد وکسانی که خداوند به آنها سابقه نیکو داده نجات می یابند.
این روایت مبارک گویی توصیف زمانه ماست .نمی خواهم عرض کنم که در فضای فعلی چه کسی یا کسانی اهل فتنه و بدعت هستند و چه کسانی از آن مبرا می باشند، اما وقتی فتنه و بدعت کنار هم می نشینند تصمیم گیری و عمل کردن را بسیار پیچیده و مشکل می سازند زیرا همساز شدن این دو پدیده شوم، پدیده سومی را به وجود می آورد که مولای متقیان در خطبه (38)نهج البلاغه از آن تحت عنوان شبهه یاد می فرمایند:
و انما سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق.فاما اولیاءاللّه فضیاؤهم فیهاالیقین، و دلیلهم سمت الهدی.و اما اعداءاللّه فدعاؤهم الضلال.و دلیلهم العمی، فما ینجو من الموت من خافه، و لا یعطی البقاء من احبه.
شبهه را از این شبهه نامیدند که به حق شباهت دارد.اما اولیای خدا چراغشان در فضای شبهه، یقین و راهنمایشان راه هدایت است و دشمنان خدا در شبهه به ضلالت فرا می خوانند و راهنمایشان کوری است.
تردیدی نیست که در معارف دینی شیعه، مطمئن ترین مفر گریز از آشوب های مثلث فتنه، بدعت و شبهه دست آویختن به دامن ولایت و چنگ زدن به ریسمان راه هدایت است.به نظر می رسد نزدیک به دو دهه است که دشمنان انقلاب اسلامی تلاش می کنند به نوعی ملت ما را در سیطره این مثلث شوم اسیر سازند و از این راه به آرزوی دیرینه خود که شکست انقلاب اسلامی است نایل گردند.
در انتخابات دهم ریاست جمهوری و حماسه حضور(40)ملیونی مردم در پای صندوق های رأی می رفت که برای همیشه، امید دشمنان برای استفاده از این مثلث شوم به نا امیدی تبدیل شود اما ناگهان دست جهل و خیانت از آستین نفاق جدید برآمد و فضا را به گونه ای دیگر مخدوش کرد؛ چرا؟ آیا آشوب های سازماندهی شده در فضای دلنشین بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری یک اتفاق از پیش سازماندهی نشده و ناخواسته بود؟ آیا هیچ برنامه و جریانی در داخل و خارج و هیچ سازمانی در پشت این اتفاقات وجود نداشت؟ آیا بازیگران این صحنه، در هر رده و مقام و منزلتی، در یک فرآیند ناخواسته گرفتار شدند ؟
به نظر می رسد ساده لوحانه ترین داوری پیرامون این رخدادها که ارکان نظام جمهوری اسلامی را نشانه رفته است آن است که چشم خود را ببندیم و بگوییم انشاءالله که گوسفند بود نه سگ!اما این داوری چیزی از خبث یا جهل یا نفاق یا برخورد نفسانی و یا قدرت طلبی کسانی که آتش این فتنه، بدعت و شبهه را روشن کردند، نمی کاهد آنها با دروغ پراکنی، ایجاد جو عدم اعتماد، شایعه پراکنی، دعوت مردم به ریختن در خیابان ها، آتش زدن اموال عمومی و شخصی، ارتکاب قتل و غارت و اتلاف نفوس مردم، می خواستند به جمهوری اسلامی آسب برسانند.
اگر چه ممکن است فعلا با هوشیاری مردم و اقتدار نظام جمهوری اسلامی سرچشمه شعله های این فتنه به ظاهر خاموش شده باشد اما این به معنای حل معضلاتی که نزدیک به دو دهه است نظام ما با آن دست و پنجه نرم می کند، نیست.ما نیاز جدی به کالبدشکافی وقایع دو دهه اخیر در حوزه تحولات نظریه های سیاسی، جنبش های اجتماعی نوین و دگرگونی های فرهنگی داریم.
اکنون عده زیادی، که بخشی از آتش بیاران این معرکه بودند، سعی می کنند با عادی سازی این آشوب ها و زدودن اتهامات کودتای مخملی، جنبش های کاریکاتوری، نفاق سبز، نفاق مخملی و...به نوعی این پدیده شوم را از بررسی وکالبد شکافی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دور نگه دارند تا دوباره در فرصتی دیگر با رفع نقاط ضعف خود به میدان بیایند.
نظام ما چندین بار گرفتار این خطای تاریخی شد اما به درمان دردهایی نپرداخت که اگر همان ابتدا به آنها پرداخته می شد تبدیل به درد های مزمن نمی گردید.بار اول در دهه (60)زمزمه ظهور جریانات انشعابی در درون نیروهای انقلاب شروع شد و تقابل ها به پذیرش قطعنامه (598)، جریانات استعفای نخست وزیر و بازنگری در قانون اساسی انجامید؛ ما در شرایط خاصی قرار گرفتیم و رحلت امام(س)، بازنگری قانون اساسی و حذف نخست وزیری موجب گردید تا بخشی ازمباحث بنیادی که باید در همان دوران گفته می شد در هاله ای از ابهام و تقدس به دوران بعد منتقل شود و ما نتایج آن را در این انتخابات ببینیم.افراد و جریانانی که باید به درستی و مبتنی بر اسناد و مستندات متقن و موثق مورد نقد و ارزیابی قرار می گرفتند خود را زیرکانه از زیر بار این نقد خارج ساخته و با هاله ای از تقدس ومظلومیت به انتظار
نشستند و به گفتمان جهانی مسلمانان که شعبه ای از گفتمان جهانی اسلام و مسلمانان میانه روی ساخته امریکا و انگلیس درغرب بود، مشغول شدند.سابقون فراموش کردند که در سالهای (66 و67)چه چیزی باعث نوشیدن جام زهر توسط امام راحل و پذیرش قطعنامه و استعفای نخست وزیر و بازنگری در قانون اساسی شد و نسل های بعدی هم در این مورد چیزی در تاریخ نخواندند تا معرفتی حاصل کنند.
بار دوم وقایع پس از انتخابات دوم خرداد سال (1376)، یعنی یک دهه بعد از رخداد اول بود که مصیبت های زیادی برای نظام جمهوری اسلامی ایران به بار آورد اما در آنجا نیز کسانی با عادی سازی وقایع و ایجاد جنبش های کاذب اجتماعی فرصت کالبد شکافی پدیده کاذب جنبش دوم خرداد را در هاله ای از ابهام نگه داشتند و نتیجه این غفلت را نیز در انتخابات دهم ریاست جمهوری، یعنی دقیقا یک دهه بعد، دیدیم.عجیب است که بازیگران تمامی این صحنه ها از جریان خاص و افراد شناخته شده ای هستند.
اکنون ما در معرض دو سئوال اساسی قرار داریم: آیا قرار است در هر 10 سال یک بار نظام جمهوری اسلامی گرفتار نوع مشابهی از جنبش های کاذب اجتماعی باشد؟ آیا هیچ کدام از این رخدادها به هم ارتباطی نداشتند و در پشت آنها هیچ نظریه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ای وجود ندارد؟
برای اینکه جسارت پرداختن به این دو سئوال را پیدا کنیم فی البداهه باید خود را از سیطره گفتمان های رسمی در حوزه عادی سازی فتنه ها و آشوب هایی شبیه به آنچه که در این دو دهه در کشور ما به وجود آمد رها سازیم، زیرا این عادی سازی از پیش، دو نتیجه ناخواسته و از
قبل طراحی شده را بر ما تحمیل می کند؛ اولین خصلت این گفتمان ها منطق نما بودن آنها است.مقدمات و نتایج بگونه ای کنار هم چیده می شود که داوری های از پیش تعیین شده ای به همراه می آورد و این نتایج به سختی مورد تردید قرار می گیرد و این همان چیزی است که من از آن تحت عنوان عادی سازی رخدادها یاد می کنم.خصلت دوم این است که ادبیات اقلیت فتنه انگیز و آشوب طلب به طرز زیرکانه ای در دهان اکثریت تکرار می شود و ناخواسته ادبیات اکثریت می گردد.
این مسئله باعث می شود که با ایجاد گسست بین محتوا و بیان، ریشه ها و سرچشمه های اصلی فتنه ها و آشوب پنهان گردد و به حالت عادی درآید.برای درک این مسئله در قسمت های بعد تلاش می کنیم که شیوه عادی سازی رخدادها را در وقایع اخیر تا حدودی تبیین نماییم.
پی نوشت ها :
استاد یار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و سر دبیر فصلنامه،
namdar@iranemoaser.ir
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}